امروز...

امروز امتحان داشتم و واقعا اتفاقای عجیبی برام افتاد. مثلا در حوزه رو بسته ن و نذاشتن من وارد بشم. فقط بخاطر اینکه یه دقیقه دیرتر رسیده بودم! فقط یک دقیقه!  اونم بخاطر این بود که نمیدونستم حوزه امتحانیم دقیقا کجاست. (آدرسش رو بلد بودم در ورودی رو پیدا نمی کردم).

 

در حالت عادی باید آرامشم رو از دست میدادم و از استرس می مردم بخاطر این اتفاقایی که افتاد. اما خیلی عجیب آرامش داشتم و هول نبودم برعکس دختر کناریم که شرشر اشک می ریخت. منم جز آدماییم که اشکشون دم مشکشونه ولی بطور شگفت انگیزی داشتم لبخند می زدم. بی خیال نبودما! استرس داشتم اما نمیدونم چجوری اینجوری شد. حتی فکر کنم یجاهایی هم بی دقتی کردم تو آزمون ولی هول نشدم. فکر کنم مدیتیشن و ترودو درمانی جواب داده. 

 

با این حال دوست دارم خیلی قوی تر تو آزمونای دیگه ظاهر شم. ازتون خواهش می کنم بیاین برای آزمونام و روش درس خوندم پیشنهاد بدین. دوست دارم درمورد تجربیاتتون تو درس خوندن بدونم و ازشون استفاده کنم. رشته ی تحصیلیم هم تجربی و دنبال رشته های تاپ دانشگاه هستم.

  • ۵
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۶ ]
    • EMMA CARTER
    • يكشنبه ۶ خرداد ۰۳

    حرفایی برای من

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • EMMA CARTER
    • يكشنبه ۶ خرداد ۰۳

    آدم خوب ها و آدم بد ها

    آدم ها اصولا سه دسته اند. آنهایی که شخصیت مثبت و آدم خوبه ی داستان اند. آنهایی که شخصیت منفی و آدم بده ی داستانند و آنهایی که دنیا و داستان به هیچ جایی شان نیست.

    می توانم ساعت ها راجع به اینکه چرا کسی اینگونه ست با شما بحث کنم و حتی نظراتتان را بشنوم که خلاف عقیده هایم است. ولی این کار را نمی کنم.

    چون خودم هم از صحت صحبت هایم اطمینان ندارم. یکجور شک و شبه نسبت به دانسته ها.

     

    دنبال رفع شک و تردیدهایم نیستم و نمی خواهم به ثبات فکری برسم. ترجیح می دهم همانگونه تردیدناک باقی بمانند تا هر وقت خواستم تغییر شان بدهم. اساس علم تجربی هم همین است. تغییر پذیر بودن.

  • ۴
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۵ ]
    • EMMA CARTER
    • شنبه ۵ خرداد ۰۳

    روانکاوی آدم خوبه

    از ظهر دقیقا شبیه این تصویر بالاییم. درسامو که خوندم اومدم سراغ گوشی و پیامای بانوی روانشناس که می خواست درمورد مخاطب خاص و جلسه روانکاویش صحبت کنه.

  • ۳
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • EMMA CARTER
    • چهارشنبه ۲ خرداد ۰۳

    اعضای جادوگران:))

    عزیزان جادوگرانی اگه دارین این پستو می بینین و اینجا حضور دارین لطفا یه پیام به من بدین تا ببینم می شناسمتون یا خیر:))

    +تصویر آپلود شده در گالری سایت جادوگران

  • ۵
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۶ ]
    • EMMA CARTER
    • يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۰۳

    my friends

    میدونین، من هیچ وقت هیچ دوستی نداشتم که باهاش برم کافه یا رستوران یا کلا جاهای تفریحی مثل باغ وحش و سینما اینا...

    البته از حق نگذریم یه رفیقی بوده که با هم دوچرخه سواری و پیاده روی می رفتیم. یه بارم رفتیم یه پاساژ که طبقه بالاش شهربازی سرپوشیده داشت. اما خب... همش فقط یه بار بود.

     

    من هیچ وقت با بچه های مدرسه مون اونطور که باید گرم نگرفتم و باهاشون هیچ جا نرفتم. حتی باهاشون یه بار هم ننشستم فیلم ببینم یا کارای باحال بکنم. هیچ وقت هم مثل بقیه بچه ها سر به سرشون نذاشتم تا رابطه صمیمانه بینمون ایجاد شه. 

     

    با این توضیحات حتما فکر می کنین باید یه آدم تنهای گوشه گیر باشم بدون هیچ دوستی. ولی باید بهتون بگم اشتباه می کنین! من دوستای خودمو دارم!

    دوستایی که همشون خلاقن و از هر انگشتشون یه هنر می باره!

  • ۵
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۱۲ ]
    • EMMA CARTER
    • يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۰۳

    باباهای خواننده

    - فلان خواننده یه آلبوم جدید داده بیرون. میای بریم گوش بدیم؟

    - نه.

    - چرا؟ فکر می کردم فلانی رو دوست داری!

    - از آهانگاش خوشم نمیاد.

    - پس چرا هر بار بابات سعی می کرد اون آهنگا رو بخونه با اشتیاق گوش می دادی؟

    - چون من بابامو دوست داشتم:)))

     

    +با تشکر از باباهای خوش صدایی که سعی می کنن از خواننده ها تقلید نموده و آهنگ بخونن.:))

  • ۸
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • EMMA CARTER
    • سه شنبه ۲۵ ارديبهشت ۰۳

    یاد آوری ها

    یه عادت عجیب غریبی که دارم اینه که کتاب گتسبی بزرگ رو همیشه دم دستم میذارم. همچنین آهنگ poison از blake roman رو دائما گوش میدم. بطور غریزی. در واقع می خوام با دائما دیدنشون به خودم یادآوری کنم زندگی ممکنه شبیه اونا بشه پس باید حواسمو جمع کنم که بیراهه نرم.

    در اصل وقتی یه چیزی (چه کتاب، چه آهنگ یا انیمیشن و فیلم و چه حرفای ملت و...) درمورد اتفاقاتی که برای آیندم تهدید محسوب می شه، توضیح میده؛ اونو نزدیک خودم نگه می دارم.

  • ۵
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۸ ]
    • EMMA CARTER
    • پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت ۰۳

    you can't give up!

  • ۷
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • EMMA CARTER
    • چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت ۰۳

    دیت نصفه شبی

    بعد یه روز که سرت شلوغ بوده و کلی بالا و پایین شدی، وقتی میای می بینی آنلاینه و حالش خوبه خیلی ذوق میکنی. یهو یاد سوالای نپرسیدت میفتی و نصفه شبی با حالت معذب بهش می گی: ببخشید می تونم وقتت رو بگیرم؟ چند تا سوال دارم ازت.

    بعد اونم با خوشرویی میگه: آره. اتفاقا تازه کارامو تموم کردم. بیا هرچند تا سوال داری بپرس.

     

    و شروع می کنین باهم حرف زدن و گریزی به گذشته ها. یهو می فهمی چقدر بزرگ شده! چقدر با تجربه و به اصطلاح مرد شده! بیشتر خوشحال میشی و حس امنیت فرا می گیرتت.

    بعد هم انقدری سوال پیچش می کنی که خوابش می بره پشت سیستم! ازت خداحافظی می کنه و میره بخوابه. 

     

    اون میره ولی تو میمونی با یه دنیا افکار جدید و رویاهای تازه. و حرفایی که باعث دلگرمیت شده! انقدری انرژی داری که میتونی همونجا از شدت شوق پر بکشی به آسمون! 

     

    اما خب تو هم میدونی که وقت خوابه و فردا هم کلی کار سرت ریخته. پس میری سمت تختت. 

    ولی مطمئنی امشب دیگه کابوسا قرار نیست بیان سراغت.  چون تو حالا یه سپر مدافع داری! سپری که ازت در برابر کابوسا حفاظت می کنه! 

    و حتی اگرم خودش حضور نداشته باشه، با حرفاش باعث قوی تر شدنت میشه!

     

    ممنونم ازت بابت این دیت نصف شبی.:)) امیدوارم کابوسا هیچ وقت سراغ خودت هم نیان.

     

    +یه تشکر هم از آقای آبی عزیز که ایشونم دائما و در همه حال به آدم انرژی میده و خستگی ناپذیر کنار آدم می ایسته! مرسییییییی!

  • ۷
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • EMMA CARTER
    • سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۰۳
    زندگی کن و لبخند بزن
    به خاط آنهایی که از نفست آرام میگیرند
    و به امیدت زنده هستند
    و با یادت خاطره می سازند.
    نمیدانم در زندگیت بهترین چگونه معنا می شود
    من همان بهترین را برایت آرزو می کنم