۱۱ مطلب با موضوع «همینطوری یه چیزی گفتم» ثبت شده است

بدبختی در روابط

یه وقتایی زبون همو نمی فهمیم. نه من متوجه حرفای اونا میشم نه اونا متوجه حرفای من. میگن با تو خیلی خوش میگذره میگن بودن کنارت باحاله. بعد می شینیم فیلم می بینیم. یه فیلم هیجان انگیز. یه فیلم ترسناک.

اولش همه چی خوبه. همه چی مثبته. یه چند تا جوون بدبخت توی فیلم گیر جن و روح و موجودات ماورائی افتادن. ذوق میکنی از دیدن صحنه های لذت بخش و دلهره آور. بعد یهو پلک میزنی و می بینی عه! من کجام؟

  • ۳
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۱ ]
    • EMMA CARTER
    • چهارشنبه ۱۶ مرداد ۰۴

    شاید این یه جهان اتوپیاییه

    بعد خوندن داستانای دیستوپیایی و تلاش برای بقا، حس می کنم خیلی خوشبختم که جای شخصیت اصلی داستان نیستم. این همه رنج که مادرزادی بهشون تحمیل شده واقعا قابل تحمل نیست. تو یکی از قسمت های افتر استوری  پرومیسد نورلند، وقتی یکی از ماما ها از ایزابلا میپرسه چرا میخوای شورش کنی تو که موقعیت خوبی داری، اینطور جواب میده که (تو تصویر اول پست وب هست) من یه دنیایی رو میخوام که بچه هام توش راحت باشن. دنیایی که توش مزرعه ای درکار نباشه و کسی نتونه عشق بچه ها ازشون بدزده  و اونا بتونن با خوشحالی کنار افرادی که دوستشون دارن زندگی کنن. من با خودم فکر می کنم که ما دقیقا تو همین دنیا زندگی می کنیم.

     

    نمیگم همه چیز این جهان ایده آله و من دارم تو خوشی ها غَلت میزنم. فقط دارم میگم حداقلش اینه که میتونیم بیشتر عمر کنیم و آدمایی رو دوست داشته باشیم بدون اینکه نگران باشیم فردا روزی قراره از دسشتون بدیم. بدون اینکه بترسیم اسمشون تو قرعه کشی مسابقات عطش یا لاتاری (داستانی از یه نویسنده که برنده لاتاری رو مجبور می کردن از همه اهالی دهکده سنگ بخوره و زخمی بشه) یا حتی جام آتش یا خروج از گیت مزرعه در بیاد. من احساس خوبی دارم از اینکه تو این جهانم.

     

    این جهان واقعا جای خوبیه. هر روز میتونم کل زیبایی توش ببینم و از همه چی لذت ببرم. میدونم با اینکه کیلومترها تموم دوستام دورم، ولی میدونم حداقل قرار نیست کشته بشن. قرار نیست تا دو سه روز که ازشون بی خبرم براشون اتفاق خیلی خیلی ناگواری بیفته. نمیگم اتفاق بدی ممکن نیست بیفته [خدایی نکرده] ولی در هرصورت خیلی بهتر از نگرانی دائمی برای از دست رفتن عزیزانه.

  • ۵
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۳ ]
    • EMMA CARTER
    • شنبه ۱۲ مرداد ۰۴

    برگی از زندگی

    ۱-مینگ ورزشکار نیست. یعنی میدونین؟ بهش نمی‌خوره یه ذره هم از ورزش چیزی بدونه چون خب تپلیه. اما امروز کاملا سرزده رفتم باشگاهشون و دیدم مینگ نه تنها ورزشکاره، بلکه بسکتبالیسته! 

     و اخلاق جوانمردی تو این سن کم سرش می‌شه. چون مربی به یکی از بچه ها وظیفه داد موانع رو جمع کنه اونم رفت کمکش. برعکس رز فرز و چابک نیست و موقع بازی حس درگیری نداره اما موقع انفرادی کارش درسته. حیف که بازی تیمیه.

  • ۵
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • EMMA CARTER
    • دوشنبه ۷ مرداد ۰۴

    کارای مونده

    درحال حاضر کلی کار دارم و حس انجام هیچ کدومم نیست. این پستو گذاشتم که حداقل یه چیزی نوشته باشم و وقتی میرم وب حواسم باشه چی کارا باید بکنم. وقت نذارید براش ارزش خوندن نداره.

  • ۲
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۱ ]
    • EMMA CARTER
    • پنجشنبه ۳ مرداد ۰۴

    آدمی که من باشم..

    من دنیای جالب و غیرعادی خودمو دارم. من تو قمست جستجوی کامپیوترم مینویسم "پاندا" و زمانی که انیمیشن پاندای کنگفوکار همراه عکسا و دیالوگاش بالا میاد ذوق میکنم. من آهنگ انیمیشن فروزن رو به زبون اسپانیایی گوش میکنم و ازش لذت میبرم. من صبحا به مطالعات رهبرانه می پردازم و سعی می کنم موقع حرف زدن با آدما رفتار درستی داشته باشم. من زمانی که فیزیک جواب میدم توش مسائل زندگی رو میبینم. وقتی یه فرمول شیمیایی یاد میگرم دنبال این می گردم که کاربردش تو صحنه قتل چی میتونه باشه. من زیست میخونم تا با دانشم آدما رو نجات بدم.

    من تو دنیام دوستایی دارم که دلداریشون میدم و دوستایی دارم که دلداریم میدن. کنارشون گریه می کنم. کنارشون لبخند می زنم. من با رز مسخره بازی در میارم و به فن فیکشنایی که برای داستانای مختلف مینویسم می خندم. من موسیقی بیکلام گوش میدم و براش متن خلق می کنم.

     من دزد دریایی ام. من کوین سه سال و نیمه جادوگرم. من اِمایی هستم که با هیولاها قرار داد بسته. من پیرمردی ام که تو دنیای گیم گیر کرده. من خانمی هستم که تو طبقه پنجاهم زندگی میکنه. من یه موجود سایکوپات غیر انسانیم. من یاور همیشه مومنم. من نواسیلنس رو خلق کردم تا مردم توش راحت باشن و همه چیو از اول شروع کنن. من علیه نواسیلنس شورش کردم چون مردمو وادار کرده بود همه چیو از اول شروع کنن و...

    خب فکر کنم فهمیدین که من دیوونم. من مشکلی ندارم با اینکه دنیام با خیلی ها متفاوته. مشکلی ندارم بخاطر این که خاصم و از من فقط یدونه تو دنیا وجود داره. دنیام تاحالا به کسی آسیب نرسونده و بیماریم به کسی سرایت نکرده. برای همین خودمو دوست دارم حتی اگه شما ازم متنفر باشین.

    اینو بدونین من قصد ندارم خود واقعیمو عوض کنم.

  • ۶
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۰ ]
    • EMMA CARTER
    • چهارشنبه ۲ مرداد ۰۴

    و تابستان

    و ماه اول تابستون تموم شد و من هنوز هیچ کار خاصی نکردم. البته باید بگم دو تا انیمه دیدم. یکیش هر قسمتش کلا 5 دقیقه بود و کلا فاز سازنده رو نفهمیدم و اون یکی هم ایسکای جدید از دازای اوسامو بود. و چند تا هم کتاب خوندم. به خودم گفته بودم این تابستون کارای فردریک بکمن و فریدا مک فادن رو کامل میخونم حتی اگه تکراری باشن. و تا اینجا اینا رو خوندم:

     هنر اغواگری

    مکبث

    به نجاتش می ارزد

    در جنگل تاریک تاریک

    ادمکش ها

    مادربزرگ سلام رسوند و گفت متاسفه

    سباستین و ترول

     هر روز صبح خونه دور تر و دور تر میشه

    و من دوستت دارم

     

     

    به جز 5تای اول بقیه از جناب بکمنه و بعدا میام نظرمو راجع بهشون میگم.

  • ۴
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۰ ]
    • EMMA CARTER
    • جمعه ۲۸ تیر ۰۴

    مکالمه

    خوبه به مکالمه ای اشاره کنم که صد در صدش واقعی نیست ولی الهام از واقعیته

     

    - اِما بزرگترین راز اینه که دارم بهت دروغ میگم.

    - میدونستم.

    - حالا میخوای ازم متنفر بشی و دیگه نخوای دوستت باشم؟ 

    - چرا باید اینطور بشه؟ خود منم دارم دروغ میگم. جفتمون داریم تو این بازی دروغ می‌گیم. 

    - فکر می کنی چرا؟ 

    - چون دروغامون شیرینن. دروغامون دلگرم کنندن. دروغامون نجات دهندن. و ما می‌خوایم بشنویمشون. می خوایم باورشون کنیم حتی اگه حقیقت نباشه. چون این تنها راهیه که حس مثبتی می‌گیریم از زندگی. از دوستی... از بودن با کسی... پس اشکالی نداره اگه دروغ بگی. ولی منم دروغ میگم تا جفتمون خطاکار شناخته شیم:)

    - شخصیت خیلی جالبی داری و من دوستت دارم. 

    - راستشو بخوای اعتراف میکنم ته قلبم امیدوارم این دروغت راست باشه.:') 

  • ۵
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۴ ]
    • EMMA CARTER
    • دوشنبه ۱۷ تیر ۰۴

    روانکاوی آدم خوبه

    از ظهر دقیقا شبیه این تصویر بالاییم. درسامو که خوندم اومدم سراغ گوشی و پیامای بانوی روانشناس که می خواست درمورد مخاطب خاص و جلسه روانکاویش صحبت کنه.

  • ۳
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • EMMA CARTER
    • چهارشنبه ۲ خرداد ۰۳

    باباهای خواننده

    - فلان خواننده یه آلبوم جدید داده بیرون. میای بریم گوش بدیم؟

    - نه.

    - چرا؟ فکر می کردم فلانی رو دوست داری!

    - از آهانگاش خوشم نمیاد.

    - پس چرا هر بار بابات سعی می کرد اون آهنگا رو بخونه با اشتیاق گوش می دادی؟

    - چون من بابامو دوست داشتم:)))

     

    +با تشکر از باباهای خوش صدایی که سعی می کنن از خواننده ها تقلید نموده و آهنگ بخونن.:))

  • ۸
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • EMMA CARTER
    • سه شنبه ۲۵ ارديبهشت ۰۳

    گروه های مخفی واقعین؟

    هشدار!: این پست حاوی مطالبی است که خواندش به افرادی که چیزی از "گروه های مخفی و آموزه های کوین ترودو" نمی دانند توصیه نمی شود.

    لطفا دقت کنید که من هیچ مسئولیتی در قبال ایجاد توهم توطئه یا پارانوئیدی شدن شما بعد خواندن پست، قبول نمی کنم. پس اگر با شنیدن حقایق ممکن است به سرتان بزند لطفا بی خیال این پست شوید.

     

    نمیدونم چطور باید شروع کنم. یعنی اصلا نمی دونم چجوری توضیح بدم که هر کسی این پستو می خونه منظورمو بفهمه و یهو به سرش نزنه که من دیوونم یا خودش دیوونه ست یا هرچی.

     

    خب بذارین اینطور بگم. همه ما می دونیم این جهان داره توسط سیاستمداران و آدمای کله گنده اداره می شه. این آدما مثل رئیس جمهور و وزیر کشور و پادشاه و ملکه و کلا هرچی، فقط یه قسمت از قضیه کنترل جهانن. یه قسمت دیگه از جهان تو پشت صحنه از طریق گروه های مخفی اداره می شه.

    گروه هایی که از زمان های خیلی دور اطلاعاتی رو با خودشون حمل می کنن و سرشار از راز های عجیب و شگفتی های خاصین. اونا همونطور که گفتم، از پشت صحنه جهانو اداره می کنن و گاهی نمیذارن مردم به قدرت واقعی ای که دارن پی ببرن.

  • ۵
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۴ ]
    • EMMA CARTER
    • جمعه ۱۴ ارديبهشت ۰۳
    زندگی کن و لبخند بزن
    به خاط آنهایی که از نفست آرام میگیرند
    و به امیدت زنده هستند
    و با یادت خاطره می سازند.
    نمیدانم در زندگیت بهترین چگونه معنا می شود
    من همان بهترین را برایت آرزو می کنم