
درحال حاضر کلی کار دارم و حس انجام هیچ کدومم نیست. این پستو گذاشتم که حداقل یه چیزی نوشته باشم و وقتی میرم وب حواسم باشه چی کارا باید بکنم. وقت نذارید براش ارزش خوندن نداره.

درحال حاضر کلی کار دارم و حس انجام هیچ کدومم نیست. این پستو گذاشتم که حداقل یه چیزی نوشته باشم و وقتی میرم وب حواسم باشه چی کارا باید بکنم. وقت نذارید براش ارزش خوندن نداره.

من دنیای جالب و غیرعادی خودمو دارم. من تو قمست جستجوی کامپیوترم مینویسم "پاندا" و زمانی که انیمیشن پاندای کنگفوکار همراه عکسا و دیالوگاش بالا میاد ذوق میکنم. من آهنگ انیمیشن فروزن رو به زبون اسپانیایی گوش میکنم و ازش لذت میبرم. من صبحا به مطالعات رهبرانه می پردازم و سعی می کنم موقع حرف زدن با آدما رفتار درستی داشته باشم. من زمانی که فیزیک جواب میدم توش مسائل زندگی رو میبینم. وقتی یه فرمول شیمیایی یاد میگرم دنبال این می گردم که کاربردش تو صحنه قتل چی میتونه باشه. من زیست میخونم تا با دانشم آدما رو نجات بدم.
من تو دنیام دوستایی دارم که دلداریشون میدم و دوستایی دارم که دلداریم میدن. کنارشون گریه می کنم. کنارشون لبخند می زنم. من با رز مسخره بازی در میارم و به فن فیکشنایی که برای داستانای مختلف مینویسم می خندم. من موسیقی بیکلام گوش میدم و براش متن خلق می کنم.
من دزد دریایی ام. من کوین سه سال و نیمه جادوگرم. من اِمایی هستم که با هیولاها قرار داد بسته. من پیرمردی ام که تو دنیای گیم گیر کرده. من خانمی هستم که تو طبقه پنجاهم زندگی میکنه. من یه موجود سایکوپات غیر انسانیم. من یاور همیشه مومنم. من نواسیلنس رو خلق کردم تا مردم توش راحت باشن و همه چیو از اول شروع کنن. من علیه نواسیلنس شورش کردم چون مردمو وادار کرده بود همه چیو از اول شروع کنن و...
خب فکر کنم فهمیدین که من دیوونم. من مشکلی ندارم با اینکه دنیام با خیلی ها متفاوته. مشکلی ندارم بخاطر این که خاصم و از من فقط یدونه تو دنیا وجود داره. دنیام تاحالا به کسی آسیب نرسونده و بیماریم به کسی سرایت نکرده. برای همین خودمو دوست دارم حتی اگه شما ازم متنفر باشین.
اینو بدونین من قصد ندارم خود واقعیمو عوض کنم.
و ماه اول تابستون تموم شد و من هنوز هیچ کار خاصی نکردم. البته باید بگم دو تا انیمه دیدم. یکیش هر قسمتش کلا 5 دقیقه بود و کلا فاز سازنده رو نفهمیدم و اون یکی هم ایسکای جدید از دازای اوسامو بود. و چند تا هم کتاب خوندم. به خودم گفته بودم این تابستون کارای فردریک بکمن و فریدا مک فادن رو کامل میخونم حتی اگه تکراری باشن. و تا اینجا اینا رو خوندم:
هنر اغواگری
مکبث
به نجاتش می ارزد
در جنگل تاریک تاریک
ادمکش ها
مادربزرگ سلام رسوند و گفت متاسفه
سباستین و ترول
هر روز صبح خونه دور تر و دور تر میشه
و من دوستت دارم
به جز 5تای اول بقیه از جناب بکمنه و بعدا میام نظرمو راجع بهشون میگم.
خوبه به مکالمه ای اشاره کنم که صد در صدش واقعی نیست ولی الهام از واقعیته
- اِما بزرگترین راز اینه که دارم بهت دروغ میگم.
- میدونستم.
- حالا میخوای ازم متنفر بشی و دیگه نخوای دوستت باشم؟
- چرا باید اینطور بشه؟ خود منم دارم دروغ میگم. جفتمون داریم تو این بازی دروغ میگیم.
- فکر می کنی چرا؟
- چون دروغامون شیرینن. دروغامون دلگرم کنندن. دروغامون نجات دهندن. و ما میخوایم بشنویمشون. می خوایم باورشون کنیم حتی اگه حقیقت نباشه. چون این تنها راهیه که حس مثبتی میگیریم از زندگی. از دوستی... از بودن با کسی... پس اشکالی نداره اگه دروغ بگی. ولی منم دروغ میگم تا جفتمون خطاکار شناخته شیم:)
- شخصیت خیلی جالبی داری و من دوستت دارم.
- راستشو بخوای اعتراف میکنم ته قلبم امیدوارم این دروغت راست باشه.:')
از ظهر دقیقا شبیه این تصویر بالاییم. درسامو که خوندم اومدم سراغ گوشی و پیامای بانوی روانشناس که می خواست درمورد مخاطب خاص و جلسه روانکاویش صحبت کنه.
- فلان خواننده یه آلبوم جدید داده بیرون. میای بریم گوش بدیم؟
- نه.
- چرا؟ فکر می کردم فلانی رو دوست داری!
- از آهانگاش خوشم نمیاد.
- پس چرا هر بار بابات سعی می کرد اون آهنگا رو بخونه با اشتیاق گوش می دادی؟
- چون من بابامو دوست داشتم:)))
+با تشکر از باباهای خوش صدایی که سعی می کنن از خواننده ها تقلید نموده و آهنگ بخونن.:))

هشدار!: این پست حاوی مطالبی است که خواندش به افرادی که چیزی از "گروه های مخفی و آموزه های کوین ترودو" نمی دانند توصیه نمی شود.
لطفا دقت کنید که من هیچ مسئولیتی در قبال ایجاد توهم توطئه یا پارانوئیدی شدن شما بعد خواندن پست، قبول نمی کنم. پس اگر با شنیدن حقایق ممکن است به سرتان بزند لطفا بی خیال این پست شوید.
نمیدونم چطور باید شروع کنم. یعنی اصلا نمی دونم چجوری توضیح بدم که هر کسی این پستو می خونه منظورمو بفهمه و یهو به سرش نزنه که من دیوونم یا خودش دیوونه ست یا هرچی.
خب بذارین اینطور بگم. همه ما می دونیم این جهان داره توسط سیاستمداران و آدمای کله گنده اداره می شه. این آدما مثل رئیس جمهور و وزیر کشور و پادشاه و ملکه و کلا هرچی، فقط یه قسمت از قضیه کنترل جهانن. یه قسمت دیگه از جهان تو پشت صحنه از طریق گروه های مخفی اداره می شه.
گروه هایی که از زمان های خیلی دور اطلاعاتی رو با خودشون حمل می کنن و سرشار از راز های عجیب و شگفتی های خاصین. اونا همونطور که گفتم، از پشت صحنه جهانو اداره می کنن و گاهی نمیذارن مردم به قدرت واقعی ای که دارن پی ببرن.
- چگونه از اژدهای خود مراقبت کنیم؟
به سختی؟ به آسانی؟ به سبک هیکاپ؟ به سبک آستریت؟ به سبک ویولت؟ به سبک الکساندر؟
شاید بخواین بپرسین: واقعا نیازی هست از اژدهای خود مراقب کنیم!؟
اصلا چرا باید از یه اژدها مراقبت کنیم؟
اونا بزرگن.... قوین... قدرتمندن...
در بعضی موارد آتیش دارن و می تونن در مواقع خطر از خودشون دفاع کنن.
پس دیگه چه نیازی به مراقبت ما دارن؟