امروز یه اتفاق شگفت انگیز برام افتاد! یه ایمیل خفن برام اومد که با فکر کردن بهش دیگه تو پوست خودم نمی گنجم. چند روز پیش یه ایمیل از یه سازمان ژاپنی دریافت کرده بودم که حمایت کاملشو از ایران اعلام کرده بود و ازم می خواست صدای مردم باشم. اون خوش حال کننده بود اما نه به اندازه این یکی. این یکی ایمیل دعوتنامه من به مراسم بود. حالا چه مراسمی؟

بهم گفتن تونستم تو مسابقه داستان نویسی فانتزی رتبه بیارم!

هنوزم باورم نمیشه که واقعا تونستم چیزی بنویسم که توجه داورا رو جلب کنه. خب یعنی مسابقه عادی نبود که. فانتزی نویسی بود!

و واقعیت اینه که من از فانتزی سر در نمیارم. :d

یعنی اینجوری که موقع کتاب خوندن ژانرای فانتزی و عاشقانه رو معمولا میذارم ته لیستم. چون با دنیاهای جدید خلق شده زیاد ارتباط نمیگیرم. مثلا سرزمین میانی تو ارباب حلقه ها یا موجودات هابیت و پرسی جکسون اینا باعث میشن گیج بشم. تنها فانتزی ای که (زیادم شبیه فانتزی نبود) دوست دارم سه گانه مسابقات عطشه.

 و البته که از خوندن هری پاتر هم لذت بردم وگرنه دقیقا توضیح بدین تو جادوگران چه غلطی می کنم؟!:d

من فانتزی زیاد نمی خونم و احتمالا به دلیل فاصله زیاد هم نمیتونم برم مراسم. پس فکر کنم بتونم از زیر بار جواب دادن به سوالات راجع به کتابای فانتزی در برم. با تموم اینا، دوستایی رو می شناسم که عاشق خوندن و نوشتن تو این سبک هستن اما هیچ وقت تلاشی برای شرکت تو مسابقه نمی کنن و این حرص منو در میاره. چرا خب منی که ژانر نوشته هام اجتماعی یا جناییه، بتونم برنده همچین مسابقه ای بشم؟ چرا منی که استعدادی تو نوشتن داستان ترسناک ندارم یهو رتبه بیارم؟ احساس می کنم جدی ناعدالتیه. یعنی شاید اگه دوستام شرکت می کردن من نفر دهمم نمیشدم.

اینو واسه اون دسته از دوستام می نویسم که فرصتا رو از دست میدن و میذارن دیگران جاشونو بگیرن. دوستان عزیز و گلم لطفا لطفا لطفا دست از اورثینک بردارین و جاش بشینین بنویسین. کمال گرا نباشین! (آقای گوزن این کمال گرایی رو مخصوصا به تو میگم که بخاطرش ما رو از نوشته های معرکت محروم میکنی!)

من این مسابقه رو فقط به یکی دیگه از دوستام اطلاع دادم و یجورایی حکم کادو تولد بود از طرف من. می دونستم اگه شرکت کنه میتونه اول بشه! میدونستم! اما فکر میکنم شرکت نکرد. خودش فرصتو کشت! فقط چون فکر می کرد ممکنه داستانش خوب نباشه. چون فکر می کرد ایده نداره. چون اجازه میداد فکرای نتونستن بهش غلبه کنن.

 خود منم اینجوری بودم البته. صد بار سعی کردم خودمو قانع کنم بنویسم و بفرستم داستانمو. هی یه چیزی تو مغزم می گفت تو رو چه به فانتزی نویسی!؟ برو کشکتو بساب! باهاش مقابله کردم هرجور که می شد. به خودم گفتم وحشت هم جزو داستانای فانتزی حساب میشه پس داستان ترسناک می نویسم. یا قبول میشه یا نمیشه. مهم نیست واقعا. با شرکت تو مسابقه که چیزیو از دست نمیدم. و از شانس خوبم  داستان مورد پذیرش قرار گرفت اونم از طرف نویسنده های مطرح کشور!

 

"دوست دارم بنویسم تا یادآوری کنه: ممکنه یه کار متفاوتو شروع کنی که هیچی ازش نمیدونی، اما این دلیل نمیشه که تو اون کار شکست بخوری. پس از ریسک کردن نترس و از محدوده امنت بیرون بیا. تو می تونی خیلی بهتر از اونچه که هستی ظاهر بشی!"