یه دسته از آدمایی که ازشون بدم میاد آدمای آتش بیارن.

آخه برادر من، خواهر من، مگه بیماری که آتیش میندازی وسط زندگی و روابط و کار ملت؟

 نه واقعا چته؟ دلت خنک می شه وقتی می بینی دو نفر از هم جدا میشن؟ یه خانواده از هم می پاشه؟ واقعا از کارت لذت می بری وقتی می بینی یکی بخاطر حرفی که تو زدی سرخورده شده؟ افسردگی اومده سراغش، دچار تروما شده  یا حس ناکافی بودن و بی عرضگی بهش دست داده؟

اگه واقعا کیف می کنی بگو ما هم بدونیم. اینجوری لاقل می فهمیم یه آدم سادیست سمی هستی و بهتره برای فاسد نشدن روحمون ازت فاصله بگیریم.

 بد میگم؟

 

اگرم که ناخودآگاهه سعی کن ترک کنیش. زشته خوشبختی یکی رو تو سر یکی دیگه می کوبی! زشته به چیزایی که یکی نداره و نواقصش اشاره می کنی! زشته میای اشتباهات یکی رو بولد می کنی! زشته غیبتی می کنی که قلب دیگرانو می شکنه! زشته که تو شرایط حساس میری پُز میدی! زشته عزیزم!

 به پیر، به پیغمر زشته! تکرارش نکن!

***

 

 

پلاس:

آدمی که دوستش دارم:

و من در وسط آن جهنم سرد نوری درخشان دیدم. آن نور، نور تو بود.:))

 تو بودی که می گفتی هنوز باورم داری و همیشه باورم خواهی داشت.

گفتی زمان متوقف نشده و من آماده ی مواجهه با هر چیزی هستم و مشکلی پیش نخواهد آمد.

اطمیانی که در صدایت موج می زد باعث می شد نتوانم مخالف کنم و هیچ حسی جز قوی ماندن نداشته باشم. چطور می توانستی انقدر به من ایمان داشته باشی؟

 

اشک هایم را ازت  پنهان کردم و با صدایی نسبتا لرزانی گفتم اگر تو اینگونه میگویی پس حتما اینطور می شود.

و حتی اگر نشود من سعیم را می کنم تا بشود! زیرا که تو به من اعتماد داری و دوست ندارم قداستی که نزدتت دارم را بشکنم.

 

همیشه من را نجات می دهی و کله شقی هایم را تحمل می کنی بعد که صحبت تشکر می شود میایی و میگویی من بهترین کسی هستم که در مواقع حساس ناگهان برای نجات دیگران ظاهر می شوم.

 واقعا متواضعی.

ویژگی های خوب خودت را به من نسبت می دهی و نمیدانی من چقدر رقیق می شوم.:))

تو  فرشته ی بدون بالی. خوشحالم که باتو آشنا شدمJ