نصف شبی جای اینکه بخوابم دارم به سایکوپس فکر میکنم. چرا انقدر به دیستوپیا علاقه دارم خدا میدونه. دوست دارم درموردش تحلیل بنویسم اما بنظرم کار خطرناکیه. آخه زاویه دیدم نسبت به بقیه آدما متفاوته. شاید باورتون نشه ولی تا وقایع کمی ماقبل آخر، حس نکرده بودم دیستوپیاست. :))
کمی پیش داشتم روش خودکشی یه بنده خدایی رو می خوندم. خوشحالم موفق نشد خودکشی کنه. اولش یه مقدار حالم داغون شد ولی بعد فوری برگشتم به حالت عادی. امیدوارم دیگه پیش نیاد این افکار شوم برای کسی. مشکلی با خودکشی ندارم... با روشش مشکل دارم. خودکشی باید تمیز و سالم و اینجور چیزا باشه چرا چندش کاری آخه؟
با خاله لارا حرف زدم و شکلکی رو استفاده کرد که برق از سرم پروند. هیچ وقت باورم نمیشد بزاره اون روی دیگش رو هم ببینم. آهان! بیاین راحع به دارک سایدتون یا چیزی که از بقیه پنهونش می کنین حرف بزنین. گوش میدم و راز میمونه بینمون. خواستین ناشناس پیام بدین.
چرا همه اطرافیانم دارن وکالت می خونن خبریه؟
چرا تو زندگیم بلاکلیفم؟ کمک! یکی منو از دست خودم نجات بده.
اگه بیدارین بیاین حرف بزنیم.
این پست تا صبح احتمالا پاک میشه