همچنان نمی تونم بفهممت. البته از همون اول هم نمی تونستم تشخیص بدم‌ چجور آدمی هستی. 

همیشه آدم خوبه ای بودی که می خواست نقش منفی ترین کارکترا رو بازی کنه. 

جالبه که هیچ وقت هم موفق نبودی. با مهربونیات گند میزدی به اون شخصیت شروری که قصد ایفاشو داشتی.:)

 

یعنی یکی میومد جلال و جبروت و هیبت کاراکتر ایفاییت رو میدید، می گرخید و در می رفت. البته این اول کار بود. اگه که ترسشو کنار میذاشت و باهات سر حرفو باز می کرد به این نتیجه می رسید نه تنها ترسناک و بی رحم نیستی،  بلکه از کیوت ترین شخصیتای دنیایی.  

اصلا گودی و گوگولی خودمی!*فواران احساسات*-**

 

حس می کنم تو هم مثل جوزفین یه چینی شکستنی هستی که نیاز به مراقبت فراوان داره. ولی یچیزیو نمی فهمم. نمی فهمم چرا جای این‌ که من ازت مراقبت کنم تو  ازم مراقبت می کنی. یعنی مثلا قبل اینکه من سیستمای امنیتی خونه مونو فعال کنم تو سیستم امنیتی کل شهر رو فعال می کنی.

 همچین آدم خوبی هستی. 

 

تو دست هرکسی یه چاقوی معمولی ببینم جوری جانب احتیاطو رعایت می کنم که انگار طرف قاتله و می خواد منو بکشه. بعد تو دست تو تبر هم باشه بازم متصور میشم که می خوای باهاش میوه پوست بکنی. تو اهل قتل نیستی اصلا. زیادی خوبی. زمین به درد زندگی برای تو نمی خوره.

 

پلاس:تو کسی هستی که نیاز به مراقبت داره. ولی خودش ناجیه.‌

پلاس2: بچه که بودم ادعات می شد گرگی. گرگ باحال و مهربونی بودی. این تصویر گرگ یاد آور اون زمانه. زیاد جدیش نگیر.:))